کد جاوا وبلاگ

به نام خدا 

بارالها ، داورا ، کریما ، ای محبوب محبان ، ای معشوقِ عاشقان ،ای انیس عارفان و ای جلیس صالحان ،آنانکه دراین امواج پر خروش حیات به جستجوی تو پرداختند ، تورایافتند و چشم برهم زدنی از تو غافل نگشتند و لحضه ای بی یاد تو به سر نبردند . همان ها که از فرط عشق به مولای خویش همچون عبد عبیدت ، مظهرالعجاعب و مظهر الغرایب ،غالب کل غالب ، علی ابن ابیطالب ، به روز شیر بیشه یِ شجاعت بودند و به شب عبدِ عابدِ ذلیلِ محراب عبادت و تو گویی که از فرط عاشقی جان را در محراب عبادت به ناقابلی فدیه یِ وصال یار نموده اند .خداوندا در این شب عشق بازی برای یافتن بهایی به پیِ بهانه ای به کویت عازمم . چه می شود که دربرم بگیری و زیر بال و پرم را .معبود من بی پرده بگویم از خوف تباه شدنِ ایامی که برایم به بهانه روا داشته ای ،جانم به لب رسیده که مباد، همچون گذشته با قدر ناشناسی ، فرصت ها را ضایع نمایم . نازنینِ من ،می آیم به احوالپرسی از خود به درگاهت تا شاید نسخه ای از شفا برایم مرحمت  فرمایی .خوب ِ من ،می آیم با آن که لباسی از مسکینی  به تن دارم . محبوبِ من،می آیم در حالی که قلبم مرده است از فرط دوری از تو .عزیزترینِ من ،می آیم با شکسته استخوانی که به جز تو برای آن شکسته بندی یافت نکرد ه ام . معشوقِ من ،می آیم برای آنکه تو بزرگترین بخشنده و مهربانترین چشم پوشی . بهترینِ من ،می آیم تا شاید به این بار آمدنم را رفتنی نباشد به راه ناصواب ، می آیم که این نصوح توبه را بپذیری از این کمترینِ بندگانت .هستیِ من، می آیم چون خود مرا خوانده ای و ای بسا این جسارتم از برای این است که چون تو بزرگواری مرا به خود می خواند. می آیم چون تو راه را برایم هموار کرده ای. می آیم چون تو دری رابر رویم گشودی و نامش را تو به گذاردی و فرمودی ........... ای همه یِ آنهایی که گناه کرده اید .... مباد از رحمت خداوند غافل شوید،خدا همه یِ گناهان شما را می بخشد، فقط بیایید،در باز است،بازِ بازِ بازِ .دق الباب نمی خواهد . عزم آمدن می خواهد . اراده یِ باز نگشتن می خواهد، بیاید تا با خداوند معامله ای کنید،معامله ای که خداوند آن را برایتان بهترین معاملات قرار دهد.یالَلعجب ! مگر دکّانی گشوده شده و مَتجَری مفتوح است که درآن معامله می کنند . نعوذ بالله ، مگر پروردگارم به تجارت می پردازد .آری خدایت یزرگترین تجّاراست . این جا دکّان است . این جا معامله می کنند .مگر نشنیدی که فرمود ..... اِنَّ الله اشتَری مِن اامُومنین ... خداوند می خرد از مومنان ، جانشان را ، اموالشان را ، هر آنچه که نزد پروردگار ببرند همه وهمه وهمه را می خرد.هر کدام به بهایی .عجب تاجری ! چه معامله ای.فروشنده:عبدِعاصی! خریدار: حضرت رب جلّ و اعلی!مورد معامله : جانی که ندارم تا تقدیم کنم چه آنکه حُبّ من به دنیا مانع است از آن !مالی که ندارم چه آنکه بُخلم مانع تقدیم مال است !چه دارم ... ؟؟ چه دارم جز اندوهی و بارِ گناهی و دردِ هجرانی بس عمیق ،چه دارم به جز کوله باری از معاصی کبیره و صغیره !چه دارم جز اشک چشمی که دیری نمانده آن هم از فرط بی هویتی چشمانم بخشکد .می خرند از شما! هیچ نگران نباشید. بهای معامله :  رحمت ، صفا ، خلوص ، صداقت ، نور، نور، نور وبهشت . همان بهشتی که می گوید : جنات تجری من تحت الانهار ...آری آمده ام تا بفروشم هر آنجه بدی است در من و برگیرم هر انچه خوبی است از دلبر.مرا به پذیر به این قدر نامه که خوف ان دارم نَفَسَم یارای قدری دیگررا نداشته باشد . این معامله را به بهترین معاملاتم مبدل فرماچه انکه فرمودی :  ببیعکم الذی بایعتم به .

 


نوشته شده در  چهارشنبه 88/6/18ساعت  12:9 صبح  توسط عدالت جویان نسل بیدار 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
اخلاق انسانی،انسان اخلاقی4
اخلاق انسانی،انسان اخلاقی 3
اخلاق انسانی،انسان اخلاقی 2
اخلاق انسانی،انسان اخلاقی 1
دوباره نسیم ...
[عناوین آرشیوشده]